نیاز جامعه ی امروز افغانستان
اسدالله جعفری اسدالله جعفری

 

 به نهج البلاغه امام علی(ع)

بنام خدا

اکنون که شب بیست ویکم ماه خدا، ماه برتر از هزار ماه وشب شیدایی وعاشقی به هنگامه های سحر نزدیک می شود وتا بار دیگر شفق نقاب از رخسار کنار زند وگلگونه رخسارش خون عدالت مجسم علی وفرزندان علی را به راهیان کوی دوست بنمایاند وحیات معقول انسان را به تفسیر نشیند:

«و على الدهر من دماء الشهيدين على و نجله شاهدان فهما فى أواخر الليل فجران و فى اولياته شفقان ثبتا فى قميصه ليجى‏ء الحشر مستعد يا الى الرحمان [1]و بر پيشانى روزگار، از خون‏هاى دو شهيد (على (عليه السلام) و فرزندش حسين (عليه السلام) دو شاهد است:

(شاهد اول) - در پايان شب است كه آغاز بامداد است (از خون سر مبارك اميرالمؤمنين على (عليه السلام)).

(شاهد دوم) - شفق خونين پايان روز و آغاز شب است (از خون فرزندش حسين (عليه السلام)). اين دو شاهد بزرگ در پيراهن روزگار نقش ثابت بسته‏اند كه در روز قيامت براى شكايت به خداوند رحمان در پيشگاه او حاضر شوند. »

آری! اکنون که به سحرگاهان بیست ویکمین روز از ماه خدا نزدیک می شویم، نوای عدالت را از گلوی خسته ی علی می شنویم که هوشیاران دشتستان حیاتِ قرار گرفته در جاذبه ی ربوبی حق را به عدالت فرا می خواند تا در سایه ی عدالت، مجتمع شان نظام بخشد.

علی، به قول جرج جرداق مسیحی «علی در محراب عبادتش از شدت عدالت خود به شهادت رسید قتل فی محرابه لشدت عدله»

علی همان عدالت مجسم بود ودر طول عمر خود هرگز پاه را از چاده عدالت کچ ننهاد و او درگام نخست عدالت را در کشور وجود خود محقق ساخته بود وچون کشور وجودش را بر اساس عدالت عیار نموده بود تمام افعال اجتماعی علی برمدار عدالت ظهور می یافت اگرچه افعال شخصی وسلوک عرفانی علی فراتر از عدالت ودرک عقل بود و راز های سربه مُهری داشت که فقط خدا وخود علی از آن راز های سربه مهر با خبر بود ودیگر هیچ کس نه.

اما عدالت در کلام علی از جایگاه ویژه ی برخوردار است وعدالت از پرپسامد ترین واژگان در نامه ها وخطبه های بجای مانده از علی است.

در شرایط فعلی افغانستان، نهج البلاغه علی می تواند محور وحدت جامعه باشد و بامحور قرار گرفتن آموزه های نهج البلاغه، جامعه افغانستان به یک جامعه ی حق مدار وعدالت محور تبدیل می شود در آن جامعه از تبعیض انسانی وفرهنگی خبری نیست.

اگر جامعه افغانستان براساس تعالیم تعالی بخش نهج البلاغه امام علی باب العلم پیغمبر خاتم، عیار شود، هم حاکمان به سعادت انسانی وعزت ملی دست می یابند وهم امت اسلامی افغانستان دارای کرامت انسانی می شوند و رابطه امت اسلامی با حاکمان افغانستان رابطه متقابل خواهند بود که کرامت انسانی وآزادی بیان برای تعالی اجتماع وهدایت حاکمان به سوی جهانداری حکمت مدارخواهند بود ودر چنین هنگامه های است که حاکمان از طرف مردم مورد حمایت قرار می گیرند و مردم نیز از جانب حاکمان به مشارکت دعوت می شوند ودر پرتو هم اندیشی خرد جمعی، افغانستان از این وضعیت غیر انسانی عبور نموده وارد یک دوره ی همیاری و هم اندیشی صادقانه خواهند شد و درآن صورت هرشهر وند افغانستانی در عین شهروند بودن، یک شهریار هستند. و شهریاران افغانستان نیز در عین شهری یاری داشتن،  شهروندان خیر اندیش خواهند بود.

شرح وبسط عدالت دراندیشه وعمل اجتماعی امام علی را به فرصت های دیگر وامی نهیم و در این  هنگامه های دعا و نیایش وحضور خاشعانه وعاشقانه مردم عزیز افغانستان در آستان حضرت دوست، بخشهای از خطبه های امام علی رابرگزیدیم وتقدیم ملت عزیز وخرد مند افغانستان می کنیم به امید آنکه افغانستان فردا، افغانستان عدالت وکرامت انسانی باشد و عدالت در افغانستان چنان نهادینه گردد که در پرتو استقرار عدالت، هرشهر وند عزیز و بافرهنگ و موحد افغانستان، خود شهریاران فرهنگ گستر وعدالت مدار باشند

حقوق متقابل حکومت ومردم

«اما بعد! خداوند، براى من، بر شما، به واسطه سر پرستى امورتان حقى قرار داده، و در مقابل، براى شما همانند آن حقى بر گردن من گذاشته است‏بنابراين دائره حق در توصيف ودر مرحله سخن از هر چيز وسيعتر است ولى به هنگام عمل كم وسعت‏ترين دائره‏هاست.حق به نفع كسى جريان نمى‏يابد جزاينكه در مقابل برايش‏«مسئوليتى‏» به وجود مى‏آورد.و حق بر زيان كسى جارى نمى‏شود جزاينكه به همان اندازه به سود او جريان مى‏يابد.و اگر قرار بود حق به سود كسى جريان يابدو مسئوليت‏برايش ايجاد نكند اين مخصوص خداوند بود،نه مخلوقش،و اين بواسطه قدرتش‏بر بندگان و عدالتش در تمام چيزهائى كه فرمانش بر آنها جريان دارد،خواهد بود،اما(درعين حال)خداوند حق خود را بر بندگان اين قرار داده كه اطاعتش كنند و در برابر،پاداش‏آنان را حقى بر خود بطور تفضل چندين برابر قرار داده،و حتى،بيشتر از آن،براى كسانى‏كه اهلش باشند مقرر فرموده است.

حقوق زمامداران بر رعيت و به عكس‏سپس خداوند از حقوقى كه قرار داده حق بعضى از مردم را بر بعضى ديگر است و آن را از هرنظر براى افراد مساوى قرار داده است.بعضى از اين حقوق بعضى ديگر را به دنبال دارد،و بعضى‏از اين حقوق حتما در پى حق ديگرى است. (چنانكه اگر زمامدار مثلا عدالت نكند حق اطاعت‏ندارد) از ميان حقوق خداوند بزرگترين حقى را كه فرض شمرده است‏حق والى و زمامداربر رعيت،و حق رعيت‏بر والى و حاكم است. اين فريضه‏اى است كه خداوند براى هر يك اززمامداران و رعايا بر ديگرى قرار داده است و آن را نظام الفت و پيوستگى آنان با يكديگرو عزت و نيرومندى دينشان گردانيده. بنابراين رعيت هرگز اصلاح نمى‏شود جز با اصلاح‏شدن واليان و زمامداران.و زمامداران اصلاح نمى‏گردند جز با رو براه بودن رعايا، پس‏آنگاه كه رعيت‏حق حكومت را اداء كند و حكومت نيز حق رعايا را مراعات نمايد،حق‏در ميانشان قوى و نيرومند خواهد شد،و جاده‏هاى دين صاف و بى دست انداز مى‏گردد، نشانه و علامتهاى عدالت اعتدال مى‏پذيرد و راه و رسمها درست در مجراى خويش به‏كار مى‏افتد،بدين ترتيب زمان صالح مى‏شود،به بقاء دولت اميدوار بايد بود و دشمنان‏مايوس خواهند شد.اما آنگاه كه رعيت‏بر والى خويش چيره گردد و يا رئيس حكومت ‏بررعايا اجحاف نمايد نظام بر هم مى‏خورد نشانه‏هاى ستم و جور اشكار خواهد گرديد، دستبرد در برنامه‏هاى دينى بسيار مى‏شود،وجاده‏هاى وسيع سنن و آداب مذهبى متروك خواهد ماند،بر طبق ميل و هوا عمل مى‏كنند واحكام خداوند تعطيل مى‏گردد،و بيماريهاى اخلاقى بسيار خواهد شد(مردم) از حقوق بزرگى‏كه تعطيل مى‏شود و باطلهاى عظيمى كه رواج مى‏يابد وحشتى نمى‏كنند در چنين وضعى‏نيكان خوار و ذليل گردند و اشرار و بدان عزيز و قدرتمند شوند،و مجازاتهاى الهى بر بندگان‏بزرك مى‏نمايد(در حالى كه اين كيفرها را با اعمال خود به وجود آورده‏اند) در اين هنگام بر شما لازم است كه يكديگر را بر اداء اين حقوق نصيحت كنيد و به خوبى‏در انجام آن همكارى نمائيد!(اما در عين حال بدانيد) هيچكس-گرچه سخت در بدست‏آوردن خشنودى خداوند حريص باشد و در اين راه آنچه مى‏تواند تلاش كند-نمى‏توانداطاعتى كه شايسته مقام خداوند است انجام دهد.بلى از حقوق واجب خداوند بر بندگان اين‏است كه به اندازه توانائى خود در خير خواهى و صيحت‏بندگانش كوشش كنند،و در راه‏برقرارى حق در ميان خود،همكارى نمايند(و نيز توجه داشته باشيد)هيچگاه نمى‏توان‏كسى را يافت-هر چند در مقام و منزلت،بزرك باشد و سابقه‏دار در دين-در انجام حقى كه‏به عهده دارد نياز به كمك نداشته باشد.و همچنين هرگز كسى را نتوان پيدا نمود-هر چند مردم‏او را كوچك شمارند و با چشم حقارت وى را بنگرند-كه در كمك كردن به حق يا كمك به‏او در انجام حق از او بى نياز بود.

اينجا يكى از ياران امام(به پا خاست)و با سخنى طولانى كه در آن فراوان آنحضرت‏را ستود،به امام پاسخ مثبت داد و اطاعت و شنوائى خويش را در همه حال از دستورات‏آنحضرت اعلام كرد.امام(ع)در اينجا فرمود:

سزاوار است آن كس كه جلال خداوند در نظرش بزرك،و مقام او در قلبش پر عظمت‏است همه چيز جز خداوند در نظرش كوچك جلوه كند،و سزاوارترين كسى كه چنين است، آن كس است كه نعمت‏خداوند بر او بزرگ و مشمول لطف و احسان خاص او گرديده،زيرا هر قدر نعمت‏خدا بر كسى افزونتر گردد حق او(به همان نسبت)بيشتر ميشود.

و(بدانيد)از بدترين حالات زمامداران در پيشگاه صالحان اين است كه گمان برده شود آنها فريفته‏تفاخر گشته و كارشان شكل برترى جوئى به خود گرفته،من از اين ناراحتم كه حتى در ذهن‏شما جولان كند كه مدح و ستايش را دوست دارم،و از شنيدن آن لذت مى‏برم. من-به‏حمد الله-چنين نيستم و اگر(فرضا)دوست هم مى‏داشتم،بخاطر خضوع در برابر ذات پرعظمت و كبريائى خدا-كه از همه كس به ثنا و ستايش سزاوارتر است-،آن را ترك گفتم.

گاهى هست كه مردم ستودن افراد را بخاطر مجاهده‏ها و تلاشهايشان لازم مى‏شمرند(واين براى مردم بى‏عيب است اما من از شما مى‏خواهم)مرا با سخنان جالب خود نستائيد(و اينكه‏مى‏بينيد در راه اجراى فرمان خداوند تلاش مى‏كنم)براى اين است كه:مى‏خواهم خود رااز مسئوليت‏حقوقى كه بر گردنم هست‏خارج سازم:حقوقى كه خداوند و شما بر گردنم داريدو هنوز كاملا از انجام آنها فراغت نيافته‏ام،و واجباتى كه به جاى نياورده،و بايد به مرحله اجراء گذارم بنابراين آنگونه كه با زمامداران ستمگر سخن مى‏گوئيد با من سخن مگوئيد،و آنچنانكه درپيشگاه حكام خشمگين و جبار خود را جمع و جور مى‏كنيد،در حضور من نباشيد و به طور تصنعى(و منافقانه)با من رفتار منمائيد،و هرگز گمان مبريد در مورد حقى كه به من پيشنهاد كرده‏ايدكندى ورزم(يا ناراحت‏شوم)و نه اينكه خيال كنيد مى در پى بزرك ساختن خويشتنم،زيراكسى كه شنيدن حق و يا عرضه داشتن عدالت‏به او برايش مشكل باشد عمل به آن براى وى‏مشكلتر است!با توجه به اين،از گفتن سخن حق و يا مشورت عدالت آميز،خوددارى مكنيدزيرا من(شخصا به عنوان يك انسان)خويشتن را مافوق آنكه اشتباه كنم نمى‏دانم و از آن‏در كارهايم ايمن نيستم،مگر اينكه خداوند مرا حفظ كند.من و شما بندگان و مملوك خداوندى‏هستيم كه جز او خدائى نيست،او آنچنان در وجود ما تصرف دارد كه ما بدانگونه قدرت‏تصرف در خويش را نداريم خداوند ما را از آنچه بوديم خارج ساخت و به صلاح و رستگارى‏آورد،به جاى ضلالت هدايت‏بخشيد و پس از نابينائى و كوردلى بصيرت و بينائى عطا كرد. »[2]

عدالت برای همه وخویشاوندیگری ممنوع

در اندیشه عدالت محور علی همه ی انسان ها نهال های باغ خدا است ووظیفه حاکمان در حکومت اسلامی عدالت محور، باغبانی از جان انسان است لذا در افعال ورفتار حکومتی علی می بینیم که همه ی انسانهای تحت حکومت را به یک چشم می بیند به نمونه زیر توجه کنیم:

«به خدا سوگند اگر شبها را تا صبح بر خار سه پهلو بخوابم و با غل و زنجیر روی زمین کشیده شوم، دوست تر دارم ازاینکه روز قیامت خدا و پیامبرش را در حالی ملاقات کنم که به برخی از بندگان خدا ستم نموده، و چیزی از اموال بی ارزش دنیا را غصب کرده باشم. چگونه برای نفسی که به سرعت به سوی فرسودگی و کهنگی پیش می رود و مدت زمانی بلند زیر خاک خواهد ماند، به کسی ستم کنم؟

به خدا سوگند، [برادرم] عقیل را دیدم که بسیار تهیدست است و از من چند کیلوگرم گندم از بیت المال شما را می خواهد تا به او بدهم. کودکانش را دیدم که ازشدت فقر غبارآلود و تیره رنگ بودند، گویی صورتشان با نیل رنگ شده بود. عقیل چند بار نزد من آمد و خواسته اش را برایم مکرر باز گفت و من همچنان به او گوش می دادم؛ چندان که پنداشت که من دین خود را به او می فروشم و از روش خود دست بر می دارم، و به خواسته او تن میدهم. پس آهن پاره ای را در آتش گداختم، و به جسم او نزدیک ساختم تا از آن پند گیرد. عقیل همانند بیماری از شدت حرارت آن فریاد بر آورد و ناله کرد و نزدیک بود از آن آهن گداخته بسوزد. به او گفتم: ای عقیل! مادران داغدار بر تو گریه کنند، آیا تو از گرمای آهن پاره ای که انسانی آن را به شوخی گداخته، ناله می کنی و فریاد می کشی، اما مرا به سوی آتشی می کشانی که خدای جبار به خشم خود افروخته است؟ تو از این درد اندک ناله می زنی و من از آتش سوزنده دوزخ ناله نزنم؟

شگفت تر از این، داستان آن مردی است که در تاریکی شب با ظرفی سربسته به دیدارم آمد. معجونی در آن ظرف بود که من آن را خوش نداشتم و از آن بدم می آمد، چنان که گویی آن را با آب دهان مار یا زهر کشنده آن آمیخته بودند. به او گفتم: این صله است یا زکات است یا صدقه؟ که اینها بر ما اهل بیت حرام است. او گفت: هیچ یک ازاینها نیست، بلکه هدیه است. گفتم: مادرت به عزایت بنشیند؛ از راه دین خدا وارد شده ای که مرا بفریبی؟ آیا در خردت نقصانی پدید آمده یا دیوانه و سفیه گشته ای؟ به خدا سوگند اگر هفت اقلیم عالم را با آنچه زیر آسمان های آن است به من دهند، تا خداوند را به اندازه ربودن پوست جوی از دهان مورچه ای معصیت کنم، چنین نخواهم کرد. دنیای شما در نظر من از قطعه برگی که یک ملخ در دهان خود می جود بی ارزش تر است. علی را با نعمت های ناپایدار و لذت های بی دوام چکار؟ از خاموشی عقل و زشتی لغزش به خدا پناه می برم و از او یاری می جویم»[3]

 

 



[2] - نهج البلاغه، خطبه ۲16. أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ جَعَلَ اللهُ لِي عَلَيْكُمْ حَقّاً بِوِلاَيَةِ أَمْرِكُمْ، وَلَكُمْ عَلَيَّ مِنَ الْحَقِّ مثْلُ الَّذِي لِي عَلَيْكُمْ، فَالْحَقُّ أَوْسَعُ الاََْشْيَاءِ فِي التَّوَاصُفِ، وَأَضْيَقُهَا فِي التَّنَاصُفِ، لاَيَجْرِي لاََِحَدٍ إِلاَّ جَرَى عَلَيْهِ، وَلاَ يَجْرِي عَلَيْهِ إِلاَّ جَرَى لَهُ،

وَلَوْ كَانَ لاََِحَدٍ أَنْ يَجْرِيَ لَهُ وَلاَ يَجْرِيَ عَلَيْهِ، لَكَانَ ذلِكَ خَالِصاً لله سُبْحَانَهُ دُونَ خَلْقِهِ، لِقُدْرَتِهِ عَلَى عِبَادِهِ، وَلِعَدْلِهِ فِي كُلِّ مَا جَرَتْ عَلَيْهِ صُرُوفُ قَضَائِهِ، وَلكِنَّهُ جَعَلَ حَقَّهُ عَلَى الْعِبَادِ أَنْ يُطِيعُوهُ، وَجَعَلَ جَزَاءَهُمْ عَلَيْهِ مُضَاعَفَةَ الثَّوَابِ تَفَضُّلاً مِنْهُ، وَتَوَسُّعاً بِمَا هُوَ مِنَ الْمَزِيدِ أَهْلُهُ. [حق الوالي وحق الرعية]

ثُمَّ جَعَلَ ـ سُبْحَانَهُ ـ مِنْ حُقُوقِهِ حُقُوقاً افْتَرَضَهَا لِبَعْضِ النَّاسِ عَلَى بَعْضٍ، فَجَعَلَهَا تَتَكَافَأُفِي وُجُوهِهَا، وَيُوجِبُ بَعْضُهَا بَعْضاً، وَلاَ يُسْتَوْجَبُ بعْضُهَا إِلاَّ بِبَعْضٍ. وَأَعْظَمُ مَا افْتَرَضَ ـ سُبْحَانَهُ ـ مِنْ تِلْكَ الْحُقُوقِ حَقُّ الْوَالِي عَلَى الرَّعِيَّةِ، وَحَقُّ الرَّعِيَّةِ، عَلَى الْوَالِي، فَرِيضةً فَرَضَهَا اللهُ ـ سُبْحَانَهُ ـ لِكُلٍّ عَلَى كُلٍّ، فَجَعَلَهَا نِظَاماً لاَُِلْفَتِهِمْ، وَعِزّاً لِدِينِهِمْ، فَلَيْسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِيَّةُ إِلاَّ بِصَلاَحِ الْوُلاَةِ، وَلاَ تَصْلُحُ الْوُلاَةُ إِلاَّ بِاسْتِقَامَةِ الرَّعِيَّةِ. فَإِذا أَدَّتِ الرَّعِيَّةُ إِلَى الْوَالِي حَقَّهُ، وَأَدَّى الْوَالِي إِلَيْهَا حَقَّهَا، عَزَّ الْحَقُّ بَيْنَهُمْ، وَقَامَتْ مَنَاهِجُ الدِّينِ، وَاعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ الْعَدْلِ، وَجَرَتْ عَلَى أَذْلاَلِهَا السُّنَنُذع، فَصَلَحَ بِذلِكَ الزَّمَانُ، وَطُمِعَ فِي بَقَاءِ الدَّوْلَةِ، وَيَئِسَتْ مَطَامِعُالاََْعْدَاءِ.

وَإِذَا غَلَبَتِ الرَّعِيَّةُ وَالِيَهَا، أَوْ أَجْحَفَ الْوَالِي بِرَعِيَّتِهِ اخْتَلَفَتْ هُنَالِكَ الْكَلِمَةُ، وَظَهَرَتْ مَعَالِمُ الْجَوْرِ، وَكَثُرَ الاِِْدْغَالُفِي الدِّينِ، وَتُرِكَتْ مَحَاجُّ السُّنَنِعع، فَعُمِلَ بِالْهَوَى، وَعُطِّلَتِ الاََْحْكَامُ، وَكَثُرَتْ عِلَلُ النُّفُوسِ، فَلاَ يُسْتَوْحَشُ لِعَظِيمِحَقٍّ عُطِّلَ، وَلاَ لِعَظِيمِ بَاطِلٍ فُعِلَ! فَهُنَالِكَ تَذِلُّ الاََْبْرَارُ، وَتَعِزُّ الاََْشْرَارُ، وَتَعْظُمُ تَبِعَاتُ اللهِ عِنْدَ الْعِبَادِ.

فَعَلَيْكُمْ بِالتَّنَاصُحِ فِي ذلِكَ، وَحُسْنِ التَّعَاوُنِ عَلَيْهِ، فَلَيْسَ أَحَدٌ ـ وَإنِ اشْتَدَّ عَلَى رِضَى اللهِ حِرْصُهُ، وَطَالَ فِي الْعَمَلِ اجْتِهَادُهُ ـ بِبَالِغٍ حَقِيقَةَ مَا اللهُ سُبْحَانَهُ أَهْلُهُ مِنَ الطَّاعَةِ لَهُ، وَلكِنْ مِنْ وَاجِبِ حُقُوقِ اللهِ عَلى العِبَادِ النَّصِيحَةُ بِمَبْلَغِ جُهْدِهِمْ، وَالتَّعَاوُنُ عَلَى إقَامَةِ الْحَقِّ بَيْنَهُمْ. وَلَيْسَ امْرُؤٌ ـ وَإنْ عَظُمَتْ فِي الْحَقِّ مَنْزِلَتُهُ، وَتَقَدَّمَتْ فِي الدِّينِ فَضِيلَتُهُ ـ بِفَوْقِ أَنْ يُعَانَ عَلَى مَا حَمَّلَهُ اللهُ مِنْ حَقِّهِ. وَلاَ امْرُؤٌ ـ وَإِنْ صَغَّرَتْهُ النُّفُوسُ، وَاقْتَحَمَتْهُ الْعُيُونُ ـ بِدُونِ أَنْ يُعِينَ عَلى ذلِكَ أَوْ يُعَانَ عَلَيْهِ. فأجابه عليه السلام رجل من أصحابه بكلام طويل، يكثر فيه الثناء عليه، ويذكر سمعه وطاعته له. فقال عليه السلام :

إِنَّ مِنْ حَقِّ مَنْ عَظُمَ جَلاَلُ اللهِ فِي نَفْسِهِ، وَجَلَّ مَوْضِعُهُ مِنْ قَلْبِهِ، أَنْ يَصْغُرَ عِنْدَهُ ـ لِعِظَمِ ذلِكَ ـ كُلُّ مَا سِوَاهُ، وَإِنَّ أَحَقَّ مَنْ كَانَ كَذلِكَ لَمَنْ عَظُمَتْ نِعْمَةُ اللهِ عَلَيْهِ، وَلَطُفَ إِحْسَانُهُ إِلَيْهِ، فَإِنَّهُ لَمْ تَعْظُمْ نِعْمَةُ اللهِ عَلَى أَحَدٍ إِلاَّ ازْدَادَ حَقُّ اللهِ عَلَيْهِ عِظَماً، وَإِنَّ مِنْ أَسْخَفِحَالاَتِ الْوُلاَةِ عِنْدَ صَالِحِ النَّاسِ، أَنْ يُظَنَّ بِهِمْ حُبُّ الْفَخْرِ، وَيُوضَعَ أَمْرُهُمْ عَلَى الْكِبْرِ.

وَقَدْ كَرِهْتُ أَنْ يَكُونَ جَالَ فِي ظَنِّكُمْ أَنِّي أُحِبُّ الاِِْطْرَاءَ، وَاسْتَِماعَ الثَّنَاءِ، وَلَسْتُ ـ بِحَمْدِ اللهِ ـ كَذلِكَ، وَلَوْ كُنْتُ أُحِبُّ أَنْ يُقَالَ ذلِكَ لَتَرَكْتُهُ انْحِطَاطاً لله سُبْحَانَهُ عَنْ تَنَاوُلِ مَا هُوَ أَحَقُّ بِهِ مِنَ الْعَظَمَةِ وَالْكِبْرِيَاءِ. وَرُبَّمَا اسْتَحْلَى النَّاسُ الثَّنَاءَ بَعْدَ الْبَلاَءِ فَلاَ تُثْنُوا عَلَيَّ بِجَمِيلِ ثَنَاءٍ، لاِِِخْرَاجِي نَفْسِي إِلَى اللهِ وَ إِلَيْكُمْ مِنَ التَّقِيَّةِفِي حُقُوقٍ لَمْ أَفْرُغْ مِنْ أَدَائِهَا، وَفَرَائِضَ لاَ بُدَّ مِنْ إِمْضائِهَا،

فَلاَ تُكَلِّمُونِي بَمَا تُكَلَّمُ بِهِ الْجَبَابِرَةُ، وَلاَ تَتَحَفَّظُوا مِنِّي بِمَا يُتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ أَهْلِ الْبَادِرَةِ وَلاَ تُخَالِطُونِي بالْمُصَانَعَةِ وَلاَ تَظُنّوا بِيَ اسْتِثْقَالاً فِي حَقٍّ قِيلَ لِي، وَلاَ الِْتمَاسَ إِعْظَامٍ لِنَفْسِي، فَإِنَّهُ مَنِ اسْتَثْقَلَ الْحَقَّ أَنْ يُقَالَ لَهُ أَوْ الْعَدْلَ أَنْ يُعْرَضَ عَلَيْهِ، كَانَ الْعَمَلُ بِهِمَا أَثْقَلَعَلَيْهِ. فَلاَ تَكُفُّوا عَنْ مَقَالٍ بِحَقٍّ، أَوْ مَشُورَةٍ بِعَدْلٍ، فَإِنِّي لَسْتُ فِي نَفْسِي بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِىءَ، وَلاَ آمَنُ ذلِكَ مِنْ فِعْلِي، إِلاَّ أَنْ يَكْفِيَ اللهُ مِنْ نَفْسِي مَا هُوَ أَمْلَكُ بِهِ مِنِّي فَإنَّمَا أَنَا وَأَنْتُمْ عَبِيدٌ مَمْلُو كُونَ لِرَبٍّ لاَ رَبَّ غَيْرُهُ، يَمْلِكُ مِنَّا مَا لاَ نَمْلِكُ مِنْ أَنْفُسِنَا، وَأَخْرَجَنَا مِمَّا كُنَّا فِيهِ إِلَى مَا صَلَحْنَا عَلَيْهِ، فَأَبْدَلَنَا بَعْدَ الضَّلاَلَةِ بِالْهُدَى، وَأَعْطَانَا الْبصِيرَةَ بَعْدَ الْعَمَى

توضيح‏ها:

[1]اين خطبه را مرحوم كلينى در كتاب‏«روضه كافى‏»ص 352 آورده است‏ولى بايد توجه داشت احيانا بعضى از جملات آن با آنچه در نهج البلاغه است‏تفاوت دارد و تفاوت ديگر اينكه قسمت زيادى از اين خطبه و همچنين مطالبى كه يكى از اصحاب آن حضرت در ضمن خطبه به امام(ع)عرضكرد و امام(ع)پاسخش‏را گفته در كتاب مذكور آمده كه مرحوم سيد رضى بخاطر اختصار آن را نياورده.

[2]فانى لست فى نفسى بفوق ان اخطى.

شايد بعضى تصور كنند كه اين جمله دلالت‏بر عدم عصمت امام(ع)مى‏كند در حاليكه رست‏به عكس است زيرا امام(ع)ميگويد من خود شخصابدون كمك پروردگار از خطا مصون نيستم و عصمت چيزى جز امداد پروردگارو يا به تعبيرى كه در سوره يوسف(ع)دارد جز«برهان رب‏»نيست،جملات بعدى نيزدلالت‏به اين حقيقت دارد.

[3] -نهج البلاغه، خطبه ۲۲۴.وَاللهِ لاَََنْ أَبِيتَ عَلَى حَسَكِ السَّعْدَانِمُسَهَّداً أَوْ أُجَرَّ فِي الاََْغْلاَلِ مُصَفَّداًاًك، أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَلْقَى اللهَ وَرَسُولَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ظَالِماً لِبَعْضِ الْعِبَادِ، وَغَاصِباً لِشَيْءٍ مِنَ الْحُطَامِ، وَكَيْفَ أَظْلِمُ أَحَداً لِنَفْسٍ يُسْرِعُ إِلَى الْبِلَى قُفُولُهَا وَيَطُولُ فِي الثَّرَىحُلُولُهَا؟!

وَاللهِ لَقَدْ رَأَيْتُ عَقِيلاً وَقَدْ أمْلَقَحَتَّى اسْتماحَنِيمِنْ بُرِّكُمْصَاعاً، وَرَأَيْتُ صِبْيَانَهُ شُعْثَ[الشُّعُورِ، غُبْرَ] الاََْلْوَانِ، مِنْ فَقْرِهِمْ، كَأَنَّمَا سُوِّدَتْ وُجُوهُهُمْ بِالْعِظْلِمِ وَعَاوَدَنِي مُؤَكِّداً، وَكَرَّرَ عَلَيَّ الْقَوْلَ مُرَدِّداً، فَأَصْغَيْتُ إِلَيْهِ سَمَعِي، فَظَنَّ أَنِّي أَبِيعُهُ دِينِي، وَأَتَّبِعُ قِيَادَهُ مُفَارِقاً طَرِيقِي، فَأَحْمَيْتُ لَهُ حَدِيدَةً، ثُمَّ أَدْنَيْتُهَا مِنْ جِسْمِهِ لِيَعْتَبِرَ بِهَا، فَضَجَّ ضَجِيجَ ذِي دَنَفٍ‌ك مِنْ أَلَمِهَا، وَكَادَ أَنْ يَحْتَرِقَ مِنْ مِيسَمِهَا فَقُلْتُ لَهُ :

ثَكِلَتْكَ الثَّوَاكِلُك، يَا عَقِيلُ ! أَتَئِنُّ مِنْ حَدِيدَةٍ أَحْمَاهَا إِنْسَانُهَا لِلَعِبِهِ، وَتَجُرُّنِي إِلَى نَارٍ سَجَرَهَا جَبَّارُهَا لِغَضَبِهِ! أَتَئِنُّ مِنَ الاََذَى وَلاَ أَئِنُّ مِنْ لَظىً!

وَأَعْجَبُ مِنْ ذلِكَ طَارِقٌ طَرَقَنَا بِمَلْفَوفَةٍفِي وِعَائِهَا، وَمَعْجُونَةٍ شَنِئْتُهَا كَأَنَّمَا عُجِنَتْ بِريقِ حَيَّةٍ أَوْ قَيْئِهَا، فَقُلْتُ: أَصِلَةٌ أَمْ زَكَاةٌ، أَمْ صَدَقَةٌ؟ فَذلِكَ مُحَرَّمٌ عَلَيْنَا أَهْلَ الْبَيْتِ! فَقَالَ: لاَ ذَا وَلاَ ذَاكَ، وَلكِنَّهَا هَدِيَّةٌ، فَقُلْتُ: هَبِلَتْكَ الْهَبُولُذك! أَعَنْ دِينِ اللهِ أَتَيْتَنِي لِتَخْدَعَنِي؟ أَمُخْتَبِطٌ[أَنْتَج أَمْ ذُوجِنَّةٍ أَمْ تَهْجُرُط ك؟

وَاللهِ لَوْ أُعْطِيتُ الاََْقَالِيمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلاَكِهَا، عَلَى أَنْ أَعْصِيَ اللهَ فِي نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جِلْبَشَعِيرَةٍ مَا فَعَلْتُهُ، وَإِنَّ دُنْيَاكُمْ عِنْدِي لاَََهْوَنُ مِنْ وَرَقَةٍ فِي فَمِ جَرَادَةٍ تَقْضَمُهَا مَا لِعَلِيٍّ وَلِنَعِيمٍ يَفْنَى، وَلَذَّةٍ لاَ تَبْقَى! نَعُوذُ بِاللهِ مِنْ سُبَاتِ الْعَقْلِ، وَقُبْحِ الزَّلَلِ وَبِهِ نَسْتَعِينُ

 


August 10th, 2012


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسايل اجتماعي